محل تبلیغات شما

ماجراهای سیاسیون



می‌دانم ولی نمی‌گویم، چون نمی‌خواهم دوباره به زندان بروم

گفت‌وگوی تفصیلی با اکبر خوشکوشک در سالگرد قتل‌های زنجیره‌ای

img

سرویس ی انصاف نیوز: نوزده سال از جریان قتل‌های زنجیره‌ای گذشته است و هنوز ناگفته‌ها و پرسش‌های فراوانی از این ماجرا وجود دارد که هر ساله از تریبون‌های مختلفی مطرح می‌شود، برخی جواب می‌گیرد و برخی همچنان بی‌پاسخ می‌ماند و می‌رود تا به بهانه‌ی سالگرد بعد که بلکه مطرح شوند. یکی از نام‌هایی که در آن دوران بر سر زبان‌ها افتاد و هنوز در دسترس است، اکبر خوشکوشک» است. مردی که در آن دوران به عنوان یکی از دست‌اندرکاران این قتل‌ها مدتی بعد از دستگیری سعید امامی و دست اندکاران قتل‌ها بازداشت شد و گمانه‌زنی‌های بسیاری را ایجاد کرد. خوشکوشک که سه، چهار سال پیش به ناگهان در انظار ظاهر شد و پس از چهارده سال لب به سخن و پاسخگویی گشود، می‌گوید که در آن ماجرا بی گناه بوده است. او همچنین از مسایل دیگری سخن به میان آورد که همگی از او چهره‌ای امنیتی ساخته که اتفاقا ابایی از حضور عمومی و رسانه‌ای ندارد، الا عکسی از خود که موافق انتشار آن نیست.

انصاف نیوز در نوزدهمین سالگرد قتل داریوش و پروانه فروهر، که سالگرد قتل‌های زنجیره‌ای هم شناخته می‌شود، با اکبر خوشکوشک، از نیروهای امنیتی وقت وزارت اطلاعات به گفت‌وگو نشسته است. البته این گفت‌وگوی یک ساعت و نیمه تنها محدود به قتل‌های زنجیره‌ای سال ۷۷ و دستگیری و پخش فیلم‌های بازجویی او نشده و درباره‌ی برخی مقاطع تاریخی دیگر و بزنگاه‌هایی است که ایران با آن مواجه بوده است.

متن این گفت‌وگو که جمعه‌ی گذشته انجام شده است، در پی می‌آید:

# دسترسی آمریکا و اسراییل به کشور، اندازه‌ی عربستان و امارات نیست

انصاف نیوز: وضعیت امنیتی کشور را در حال حاضر چگونه ارزیابی می‌کنید؟

اکبر خوشکوشک: اینکه شما می‌پرسید وضعیت امنیتی ما چگونه است، ابتدا باید تقسیم بندی کرد. ما یک امنیت داخلی داریم و یک امنیت خارجی. اگر امنیت داخلی را بخواهید در نظر بگیرید، خود بخش‌های مختلفی دارد؛ امنیت اجتماعی و اقشاری دارد، امنیت ی دارد، ضد جاسوسی دارد، این‎‌ها در داخل و جزء امنیت داخلی محسوب می‌شوند. امنیت خارجی هم که به بخش خارجی و بین‌المللی ما مربوط می‌شود؛ حریف‌ها و سرویس‌های خارجی که دارند روی ما کار می‌کنند. هیچ سرویسی در دنیا نیست که نخواهد از جمهوری اسلامی ایران خبر بگیرد.

حالا شما مثلا بگویید که کسی مثل آقای پوتین که ارتباط خوبی هم با کشور ما دارد؛ روس‎ها هم دارند این‌جا روی ما کار می‌کنند، چینی‌ها کار می‌کنند، کره‌ی شمالی کار می‌کند، کره‌ی جنوبی کار می‌کند، کل اروپا کار می‌کند، کشورهای منطقه‌ی خلیج فارس دارند کار می‌کنند، اسراییل دارد کار می‌کند؛ یعنی هیچ‌کس نیست که روی ما کار نکند.

+ خب به خاطر اهمیت ایران است

_ به‌خاطر اهمیت ایران و به‌خاطر اینکه ما جایی قرار گرفتیم و پلی هستیم بین غرب و شرق. شما به لحاظ اقلیمی نگاه کنید؛ از یک طرف به اروپا، از شمال به خزر و روسیه، از پاکستان و افغانستان به شرق، از سوی دیگر به خلیج همیشه فارس.

یک وقتی تزارها به د‌نبال آب‌های گرم بودند، که بتوانند ایران را اشغال کنند. هنوز که هنوز است، روس‌ها می‌خواهند این آبهای گرم را داشته باشند. حالا یا با دوستی که البته الان که دیگر دنیای بگیر و ببند نیست، دنیای دوستی است تقریبا.

از نظر داخلی هم که کشور امارات دارد بیشترین کار را روی کشور ما می‌کند. بعد از آن کشور عربستان است، یعنی اگر شما بیایید و الان بگویید که دشمن شما‌ره‌ی یک ما آمریکا و اسراییل است، آنها آنقدر دسترسی‌هایشان مثل عربستان و امارات نیست. ما رفت و آمدهای خاصی را، چه توسط مردم – در قالب توریست – و چه دولتی‌ها، داریم. مثلا من یادم است که رفته بودم باشگاه ایرانیان، یک شب دوستان دعوت کردند که آن‌جا بخوابیم و صبح از آن‌جا برویم آفریقا؛ آن‌جا مدیرش منبع خبری سرویس اطلاعاتی امارات بود، رابط وی هم در آن‌جا بود؛ ما خیلی از امارات لطمات خاصی را خوردیم.

داستانی را برای شما تعریف کنم، این داستان هرچند برای ۳۰ سال پیش است اما خیلی آموزنده خواهد بود که لازم است مردم این کشور آن‌را بدانند. اینکه آن‌چه مرحوم امام و مقام عظمای ولایت، حضرت آیت‌الله ‌ای راجع به سربازان گمنام امام زمان می‌گویند، چیز پرتی نیست. یک چیزهایی می‌بینند و می‌بینند که جز امام زمان کسی دیگر نمی‌تواند به این شکل کمکی کند.

+ بفرمایید

_ یک آقایی بود به نام ابوعلی مولا»، ایشان شیعه بود و وابسته‌ی اطلاعاتی صدام بود در استانبول. او با کمک منافقین، کسانی را که خانواده‌های اسرا بودند را می‌آورد به ترکیه؛ این آقا در ترکیه با یک پاسپورت دیگری این‌ها را به عراق می‌برد، بچه‌هایشان را ملاقات می‌کردند و به ترکیه باز می‌گشتند و پس از آن می‌آمدند ایران. ضدجاسوسی ما یک آقایی هست که، شاید اسمش را خودش صلاح نداند که من بگویم، شهید ستاری» یک‌وقت به او گفته بود که باید مجسمه‌ی شما را با طلا ساخت، سر یک موضوعات دیگر؛ مثلا آقا بهزاد»، فقط می‌توانم بگویم آقا بهزاد، ایشان در بخش ضد جاسوسی بودند، می‌آیند و در می‌آورند که این آدم، آدمی است که دارد هم خانواده‌های اسرای ما را به آن‌سو می‌برد و اطلاعاتشان را می‌گیرد و هم این‌ها را منبع کرده است در داخل کشور و به آنها می‌گفت که اگر خواستی دفعه‌‍‌ی دیگر بیایی و بچه‌ات را ملاقات کنی، دنبال این چیزها باش. مثلا اگر اقوام ارتشی داری، اقوام اطلاعاتی داری، اقوام ی، امور خارجه‌ای داری، این اطلاعات را جمع کن و بیاور.

یکی از مدیران ارشد ضدجاسوسی ما بلند می‌شود و به عنوان یک مهندس می‌رود به سرکنسولگری عراق در ترکیه و می‌گوید که من یک همچین اطلاعاتی دارم؛ آن آدم را شناسایی می‌کند و این پروژه‌ای بود که آن موقع امام و مسوولان کشور از آن حمایت کردند. این موضوع مثل توپ ترکید که مدیرکل ارشد ضدجاسوسی وزارت، بلند می‌شود و می‌رود و وصل شود به افسر اطلاعاتی ارشد عراقی. با آن پروژه، دیگر نه تنها جلوی آن کار گرفته شد؛ بلکه بالعکس شد. یعنی خانواده‌های شناسایی شده که برای ملاقات بچه‌هایشان به ترکیه و بعد بغداد و یا موصل می‌رفتند، یک کار دوبل کردند و از این کار به بعد سیستم اطلاعاتی عراق واقعا دچار شکست اطلاعاتی شد. چون‌که ما اعتقاد نداشتیم که کاری با این آدم داشته باشیم، تا دقیقه‌ی آخر هم این آدم حضور داشت. بعد رفت پاکستان و بعد هم به ایران آمد و رفت. جنگ خلیج فارس که شد، آمد ایران و رفت و ما هم کاری با او نداشتیم. اما ببینید! اطلاعات یعنی این. ببینید ضدجاسوسی ما چقدر قوی بود.

+ الان چه‌طور است؟  

_ الان، ببینید، بدنه‌ی اطلاعات هیچ‌گاه تغییر نمی‌کند. تغییر کننده در وزارت، فقط وزیر اطلاعات است. وزیر اطلاعات تغییر می‌کند؛ امکان دارد آن معاون را بردارند، می‌شود مشاور و آن مدیر کل را بگذارند جای آن معاون. یعنی این طور نیست که فی المثل بروند از ارتش، سپاه و یا نیروی انتظامی، معاونی بیاورند. تا الان شما نگاه کنید! از زمانی که تشکیلات وزارت اطلاعات از مهر ماه سال ۶۳ تاسیس شد، از دادستانی انقلاب، اطلاعاتی‌های‌شان آمدند، از کمیته‌ی انقلاب اسلامی، از سپاه، از نخست وزیری، حراست‌ها و … همگی آمدند. این فرایند در سران سه قوه تصویب شد که کلا اطلاعات تجمیع پیدا کند و بیاید زیرنظر وزارت اطلاعات؛ قانون تاسیس وزارت اطلاعات هم به این موضوع اشعار داشت. کادرهای بزرگی پیوستند؛ هم داخلی، هم کادرهای ضدجاسوسی، هم خارجی، همه آمدند و تجمیع شدند. آن‌جا دسته بندی شد به معاونت مردمی، معاونت خارجی، معاونت ضد جاسوسی، معاونت امنیت؛ برای همه‌ی پست‌ها، ظرف تشکیلاتی مشخص شد و هرکسی نقش خود را پیدا کرد.

# سازمان منافقین الان در چنگ ما است

#داستان شش نفوذی، ۵۲ اعدام و دو یده شده

+ سوالم این است که درحال حاضر وضعیت امنیتی کشور چگونه است؟

_ این چیزی است که الان داریم فخر می‌فروشیم به دنیا. الان شما نگاه کنید؛ در پاریس، در لندن، در نیویورک، در منهتن نیویورک، یعنی در همه جای دنیا، الان داعش دارد یا با چاقو، یا با خودرو یا با بمب گذاری و تیراندازی، در تمام دنیا عملیات تروریستی می‌کند؛ در تمام دنیا، حتی در فیلیپینی که ته آسیای شرقی است، یا در روسیه؛ شما نگاه کنید، این گروه تکفیری – اسراییلی داعش» پیدا شد و تمام آن ساخته شده است برای مقابله با اسلام پویا و مدرن، برای حزب‌الله لبنان، عراق، سوریه و ایران. اگر نگاه کنید می‌بینید که تا دیاله هم آمده بودند. دیاله مرز ما با عراق است.

شما نگاه کنید در کشور ما یک اتفاق بسیار کوچکی افتاد، همین معدوم سریاس صادقی» که در حرم امام خودش را منفجر کرد؛ آن‌هم الحمدالله یک افسر شجاع و با غیرت نیروی انتظامی دوتا گلوله به او شلیک می‌کند و بعد او خودش را منفجر می‌کند. یعنی واقعا باید از سردار اشتری» و نیروهایش تشکر کرد که خیلی محکم در این موضوع ایستادند. این یک خبط اطلاعاتی بود، چون خود آقای سریاس صادقی را قبلا گرفته بودند و با ۲۰۰ تومان آزادش می‌کنند؛ ایشان تبلیغات برای داعش می‌کرد.

ببینید ما الان امنیتمان در این کشور نمره‌اش بسیار عالی است. ما در امنیت، حرفه‌ای شده‌ایم؛ یعنی در ضدجاسوسی، در امنیت کشور، در امنیت خارجی‌، در جمع آوری اطلاعات، در همه‌ی موارد دارای رتبه‌ی بالا هستیم. الان یکی از عوامل خیلی خوب ما همین سازمان منافقین هستند، یعنی بالعکس شده است! در کارهای خارجی به ما خیلی کمک می‌کنند. یعنی واقعا دارند کار می‌کنند. آمریکایی‌ها به آنها پول می‌دهند، عربستان به آنها پول می‌دهد، احساس می‌کنند که دارند برای آنها کار می‌کنند، اما همه‌شان الحمدلله الان تحت سیطره هستند. می‌خواهم بگویم که ما آن‌قدر نفوذمان قوی و عالی است که سازمان منافقین الان در چنگ ماست.

من یک گریزی بزنم؛ آن‌قدر امنیت ما در این کشور بالا است که آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها آمده‌اند و می‌خواهند که سازمان منافقین را از آن گروه تروریستی خارجش کنند. می‌گویند این‌ها که ده سال دیگر هم ترور و این‌ها نمی‌کنند، اما آدم‌کش‌هایشان را باید حذف کنیم. شما الان نگاه کنید و ببینید که از داخل خود سازمان منافقین ۶۰ نفر را از کادری‌های بالا گرفتند، شصت نفر را از اشرف گرفتند و باقی را از لیبرتی. هشت نفر از خودشان می‌آیند و ۵۲ نفر را اعدام می‌کنند، در خود اشرف؛ دو نفر از آن گنده‌ها را هم می‌ند و با خودشان به ایران می‌آورند. یعنی از شصت نفر، شش نفرشان آدم ما بودند که ۵۲ نفر را اعدام می‌کنند و دوتا از گنده‌ها را هم می‎‌ند و می‌آورند ایران.

این نفوذ و امنیت را شما نگاه کنید! امنیت فقط در داخل نیست؛ شما می‌آیی نفوذ می‌کنی در قرارگاه اشرف، ۵۲ نفر را، منافقین خودشان می‌کشند، بعد می‌آیند دوتا از اعضای بلندپایه‌ی سازمان را هم می‌ند و بعد می‌آیند ایران.

#کلاهی کجاست؟ کشمیری کجاست؟!

+ شما چند مورد نفوذ»ی را هم قبلا مطرح کرده بودید، از جمله کسانی را در رسانه‌های فارسی زبان خارج از کشور.

_ بله! از این موارد، زیاد است که تشریح آن به لحاظ امنیتی امکان پذیر نیست. البته بنده مدتی است بازنشسته شده‌ام و در جریان جزییات کیس‌های ویژه‌ی اطلاعاتی نیستم. از برخی موارد دورادور مطلعم که به مصلحت نظام و کشور نمی‌بینم آنها را بیان کنم.

یکی از کارهای خیری که الان اتفاق افتاده و اولین بار است که می‌گویم، این است که الان منافقین به‌خاطر اینکه می‌خواهند با آمریکایی‌ها نزدیک شوند، الان جان بولتون» و رودی جولیانی»، شهردار سابق نیویورک و مشاور آقای ترامپ به این‌ها گفته‌اند شما فعال شوید، ما اوضاع را در دست بگیریم، شما را آلترناتیو حکومت قرار می‌دهیم؛ اما شما یک عده‌تان ترور کرده‌اید، باید تروریست‌ها را از بین ببرید، مثلا مثل کلاهی» را، مثل کشمیری» را، مثل آن‌کسی که صیاد شیرازی را ترور کرده است را.

یعنی این‌ها آرام آرام رفته‎اند آنهایی را که در سازمان، ما اسمشان را به اینترپل و به دنیا داده‌ایم که این‌ها آدم‌کش هستند، خودشان دارند حذفشان می‌کنند. خیلی خاموش دارند این کار را می‌کنند. الان کلاهی کجاست؟ الان کشمیری کجاست؟ الان آقایانی که این همه ترور کرده‌اند کجا هستند؟ همین‌جور پشت سر هم خودشان دارند یک پاکسازی می‌کنند که اگر فردا خواستند این‌ها را به عنوان کادر سازمان منافقین دعوت کنند که بروند، بیشتر نیروهای جوان و زن را ببینند که در ترور و این‌‌جور چیزها نبوده‌اند.

+ در این تغییرات، کسانی هم نامشان شنیده می‌شود که به منافقین پیوسته‌اند، مثل پسر محمد نوری‌زاد؛ تحلیلتان چیست؟

_ نه، ببینید، من اصلا فکر می‌کنم که این سوال شما بی‌مبنا باشد. چنین مواردی بسیار نادر اتفاق می‌افتد. می‌دانید چرا؟ مثلا رفتن و پیوستن پسر نوری‌زاد به سازمان منافقین، این اصلا چیزی نیست که آدم مطرح کند، ارزشش را ندارد. مثلا پسر نوری‌زاد بلند شود برود آن‌جا و یک پرچم هم به او بدهند و به عنوان بوق‌چی از او استفاده ‌کنند؛ از لهستان، چک و رومانی کسانی را جمع می‌کنند و برایشان هتل می‌گیرند، می‌گویند ما دو روز میتینگ داریم؛ قطار مفتی، هتل مفتی، خوراک مفتی؛ این‌ها را می‌آورند، کلید اتاق‌ها را ازشان می‌گیرند و نهار هم نمی‌دهند و می‌گویند بیایند در میتینگ و بعد به آنها نهار می‌دهند. او هم یک همچون آدمی است. یعنی قاطی همین سیاهی لشگرهایی است که از کشورهای بلوک شرق می‌آیند به هوای یک ساندویچ و هتل و مسافرت دوروزه!

# مسعود رجوی در اردن و زنده است

+ آیا غربی‌ها با هزینه کردن برای تاثیرگذاری از طریق امثال این شخص یا یک‌سری نهادها بر روی ایران، پولشان را دور می‌ریزند؟!

یک چیزی به شما بگویم، این را شما بدان، آمریکایی‌ها می‌دانند که در سال ۵۶ در هتل خوانسار»، هفت آمریکایی را سازمان منافقین کشتند، این را می‌دانند. و می‌دانند که این‌ها آدم‌های خائنی هستند. یعنی می‌آمدند جبهه‌های جنگ، به عنوان ایرانی لباس بسیج به تن می‌کردند و می‌گفتند بچه‌ها بیایید این‌ور، وقتی‌که می‌رفتند آن‌طرف، بچه‌ها را تیرباران می‌کردند. موقعی که می‌گویند سازمان منافقین علیه مردم خودش می‌رود و در جبهه‌ی صدام قرار می‌گیرد و دسته دسته بچه‌ها را شهید می‌کنند، در داخل بمب‌گذاری و ترور می‌کنند، چه کسی می‌تواند یک سازمان تروریستی را بیاورد و به عنوان یک دولت، یک آلترناتیو قرار دهد؟

این‌ها بدبخت‌هایی هستند که الان برای سازمان منافقین که دارد برای اسراییل کار اطلاعاتی می‌کند، کار می‌کنند. ما نمی‌توانیم بگوییم که سازمان منافقین در داخل کشور آدم ندارد، چرا؟ بخشی از آنهایی که بچه‌هایشان اعدام شدند، شوهرانشان اعدام شدند، پسرخاله‌هایشان اعدام شدند، هستند؛ بالاخره آدمی که در ایران خیلی آزاد می‌تواند زندگی کند، چهارتا مطلب هم می‌تواند جمع کند. ببینید برای اسراییل، برای آمریکا، برای عربستان، برای امارات، برای اردن برای همه دارند کار می‌کنند. سازمان منافقین در این‌جا، از لحاظ جاسوسی، دارند همه‌کار می‌کنند. خود مسعود رجوی» زنده است و در اردن است، اما منافقین بنا به مصالح سازمانی خود مسعود رجوی را کنار گذاشتند و مریم قجر عضدانلو» را آوردند بالا. بازهم شما بدانید که در یک پوست‌‍اندازی دیگر، مریم و فهیمه اروانی» و رضایی» و سیدالمحدثین» و این‌ها، دیگر دارند کم‌کم از سازمان جدا می‌شوند. می‌خواهند یک سازمان نویی را درست کنند تا گذشته‌ی تروریستی خود را پاک کنند، از همپالگی و همپیالگی صدام خود را مبرا کنند. الان در مورد موضوع امنیتی که شما مطرح می‌کنید، ما از عمق سازمان منافقین اطلاعات خیلی خوبی داریم.

# آمریکایی‌ها می‌خواستند سازمان را با بن لادن معامله کنند

+ خب چرا مسعود رجوی باید مخفی شده باشد؟

_ مسعود، در آن بمباران قرارگاه اشرف مجروح شد. بعد موافقت کردند که برود در اردن بماند؛ زنده است، زندگی‌اش را می‌کند و سرحال هم هست. اردن با ما مشکل ندارد، اردن می‌گوید شما در صلح خاورمیانه بین فلسطینی‌ها و اسراییلی‌ها دارید اختلال ایجاد می‌کنید؛ ما با شما رابطه هم برقرار نمی‌کنیم. آنها مخالف هستند که ما با جهاد اسلامی و حماس، ارتباط نزدیک داریم. اردن برای اسراییل کار می‌کند و خودش فی‌النفسه با ما کاری ندارد. اما خب آن‌جا آقای مسعو رجوی را نگاه داشته‌اند. دارد زندگی‌اش را می‌کند و حق جایی رفتن ندارد.

منافقین دارند خوب تجارت می‌کنند؛ در امارات، در بحرین، در عربستان، در کویت، حتی در سوریه، آن موقع که جنگ نبود، دلار فروشی می‌کردند. این‌ها الان ی‌ها می‌کنند، آدم‌ربایی می‌کنند، قاچاق انسان می‌کنند. ۹۰ درصد این‌هایی که از ترکیه، افغانی‌ها و ایرانی‌ها را به اتریش و اروپا بردند، منافقین بودند. سازمان هم از کشورهایی مثل آمریکا و اسراییل و عرب‌ها پول خوبی می‌گیرد و هم سرویس خوبی به آنها می‌دهد. اگر فردا اتفاقی بیافتد، برای آنها بهترین نیرو می‌تواند باشد؛ به‌خاطر زبان، به‌خاطر مکان و به‌خاطر همه‌ی کمک‌هایی که می‌توانند برای آن کشورها داشته باشند. اما تهش را که شما نگاه کنید می‌بینید که این‌ها برای آمریکایی‌ها صرفا ابزار» هستند برای کنار آمدن با ما.

یک نکته‌ای در این مورد بگویم، آمریکایی‌ها حاضر بودند که در مقابل یک آقایی، اعضای سازمان مرکزی منافقین را تحویل دهند. فکر می‌کردند که بن‌لادن» در ایران است، البته تخمین می‌زدند و تخمین‌شان نادرست بود. اطلاعاتشان خیلی پراکنده بود. پیغام دادند که اگر یک موقع بن‌لادن در اطراف کوه‌های شما باشد، ما حاضریم بابت آن تمام اعضای سازمان را تحویل دهیم. آمریکایی‌ها معامله‌گرند و این ت اطلاعات خارجی یعنی معامله‌گری؛ تبادل یعنی معامله.

حالا شما می‌گویید امنیت ما چرا بالا است، امنیت ما به‌خاطر حرفه‌ای بودن این سیستم است. علیرغم اینکه در آن نظام‌نامه یا پروتکلی که نوشته‌اند قرار بوده است اطلاعات امنیت، خارجی، داخلی، ضد جاسوسی، در وزارت اطلاعات باشد، بعد از قصه‌ی سال ۷۶ و آمدن آقای خاتمی»، سپاه آمد. البته سپاه هم اطلاعات داشت، اما اطلاعاتش، اطلاعات داخلی نبود؛ فعالیت اطلاعاتی سپاه صرفا در حوزه‌ی اطلاعات نظامی و حفاظت اطلاعات احصا شده بود. کم‌کم آمد اطلاعات داخلی، یعنی الان خود آنها هم این را دارند، ضد جاسوسی دارند، امنیت دارند.

+ حالا یک موضوعی که در این چند سال مطرح است، با توجه به اطلاعاتی که شما دارید، وضعیت هماهنگی‌ها بین این دو نهاد چگونه است؟

_ یک شورایی هست …

+ آقای علوی که آمد روی این شورا خیلی تاکید داشت

_ نه، ببینید یک شورایی ما داریم به نام شورای اهماهنگی طلاعات»؛ همه‌ی اعضا در آن شرکت می‌کنند؛ از ستاد کل، از ارتش، از سپاه در آن شرکت می‌کنند. طبق قانون تمرکز اطلاعات مصوبه‌ی مجمع تشخیص مصلحت نظام، همیشه رییس این شورا هم وزیر اطلاعات بوده است. اما اگر شما نگاه کنید، الان استعلامات چهار تا شده است؛ سابقا استعلام‌های ما از وزارت کشور و ثبت احوال و وزارت اطلاعات بود. مجلس نهم آمد در دقیقه‌ی نود سپاه را هم قاطی کرد. سپاه دارد کار خودش را می‌کند، وزارت هم دارد کار خودش را می‌کند، با هم ارتباطات نزدیکی دارند علیرغم اینکه وزارت و سپاه با هم یک مشکل کارشناسی هم دارند. شما راجع به آقای دری اصفهانی» می‌بینید که وزارت می‌گوید که این منبع من بوده است، سپاه می‌گوید که این جاسوس است. خب اینجا چه کسی باید این را حل کند؟

# ماجرای قزوین و اسلامشهر و شیراز کار مخالفان هاشمی بود

+ عملکرد وزارت اطلاعات دو دولت ‌نژاد و را می‌توانید مقایسه کنید؟

ببینید، شما این مقایسه را نکنید؛ بازگردید به قبلش. قبل از آن، موقعی که مردم یک شوری پیدا می‌کنند. البته من جزء کسانی بودم که برای آقای خاتمی سروکله شکاندم. اطلاعاتی بودم و حق نداشتم بروم کار تبلیغاتی بکنم و کار تبلیغاتی هم نکردم. اما کاری که از من بر می‌آمد، همان در حد یک دمپایی جفت کردن را انجام می‌دادم، چون اعتقاد داشتم که آقای خاتمی بیاید و رییس جمهور شود. علیرغم اینکه با آقای ناطق نوری» که بعد از امام و مقام رهبری و آقای هاشمی رفسنجانی»، آقای ناطق  مشتی‌ترین و بزرگ‌ترین است و یک مرد صله‌ی‌رحم دار و بخشنده‌ای است. آدم بزرگی است. آن‌موقع به‌خاطر بحث خط و خطوط آمدم و نه به‌خاطر اینکه آقای ناطق رییس جمهور نشود.

چون‌که اگر خاطرتان باشد یک وقتی در این کشور، به‌خاطر اینکه این اصولگرایان بنده‌خدا را نابود کنند، آن فرمایش امام، اسلام آمریکایی» را به آنها نسبت دادند؛ یک تهمت بود و واقعا این‌جور نبود. یعنی مردم می‌گفتند اسلام آمریکایی، همان جناح اصولگرا و راست آن موقع را می‌گفتند که واقعا این بد بود. آقای ناطق در راستای تفکر اشتباهی که این را می‌گفتند قرار گرفت. ما ضد آمریکایی‌تر و مردتر از امام و آیت‌الله ‌ای و آقای ناطق نداریم. اما آن زمان این را طلبید. علیرغم اینکه آقای هاشمی هم آن نمک اصلی را به غذا افزود.

البته این را هم بگویم، از ظن خودم می‌گویم، از سال ۷۰ با آقای هاشمی مشکل پیدا کردند. بعد از آن فرمایش مقام عظمای ولایت که اشرافی‌گری» دارد جا می‌افتد گفته شد. کسانی این حرف را بهانه کردند و با همین اشرافی‌گری» از سال ۷۰ تا ۷۶ بین اصولگرایان و آقای هاشمی یک دعوا شد. خیلی جاها، خیلی اتفاقات هم که می‌افتاد، مثل ماجرای قزوین و اسلامشهر و شیراز و اینکه رفتند جلوی وزارت نفت ایستادند، کار مردمی نبود، کار مخالفان داخلی در داخل حکومت بود که این بلواها را راه انداخت. من یادم هست که به بچه‌ها گفتم چه خبر است وزارت نفت؟ گفتند خودمان هماهنگ کردیم که بروند بایستند جلوی وزارت نفت و فلان کار را بکنند!

مثلا من در ماجرای قزوین که دوستان محبت کردند و ما را در محور گوشه‌ای از کار قرار دادند؛ خب معلوم بود آن‌جا چه اتفاقی افتاد، آقای باریک‌بین»، نماینده‌های مجلس، آمدند برعلیه استان نشدن تظاهرات کردند و آن غائله ایجاد شد. پس چه کسانی این کار را کردند؟ مخالفان آقای هاشمی کردند. اسلامشهر، در اکبرآباد سر مینی‌بوس، سر ۱ تومان ۱۵ زار دعوا شد و شورشی راه انداخنند، خب این‌ها را یک عده هم هلش دادند.

آقای هاشمی، روحش شاد باشد انشاالله، مرد بزرگی بود، من یک ارادت خاصی به ایشان دارم، بعد امام و مقام رهبری ایشان را مرد بزرگی می‌دانم در انقلاب؛ یعنی جزء بنیانگذاران می‌دانم ایشان را. اگر شما بخواهید بنیانگذاران جمهوری اسلامی ایران را بشمارید، امام در صدر و نفر اول است، اما نفر دوم مرحوم آیت‌الله‌العظمی منتظری است، آیت الله ‌ای است، مرحوم مطهری است، مرحوم هاشمی است، مرحوم طالقانی است. یعنی حساب کنید همه که در بنیانگذاری نبودند. نمی‌شود که احمد و محمود را هم قاطی‌اش کرد!

آقای هاشمی هم ت‌مدار بود؛ از توی آستینش حزب کارگزاران را درآورد و از آن‌طرف هم آقای خاتمی با ۲۰ و نیم میلیون رای آمد بالا، آقای ناطق عزیز با ۷ میلیون رای آمد بالا. این‌جا دعوا، دعوای آقای ناطق و آقای خاتمی نبود. دعوا آن‌جایی بود که آنها می‌گفتند اشرافی‌گری و آن عده هم می‌گفتند اسلام آمریکایی. این دوتا دعوا باعث شد که مردم بیایند و چنین جوابی دهند. البته این بخشی از یک تحلیل کلان است. من فقط به بخش مغفول آن اشاره کردم. سایر بخش‌ها از سوی دیگران بیان شده است.


# حیدری، نعمتی در ۷۶ شروع شد

+ و به نظر شما از انتخابات ۷۶ این دعوا دیده شد؟

_ بله، مرکز ثقل تمام مشکلات ما سال ۷۶ است که همه از همان‌جا شروع شد. یعنی یکی از مشکلات جمهوری اسلامی ایران این است که بعضی افتادند به انتقام‌گیری از مردم. خب ایشان برنده شدند و بعد گفتند که نظر آقا با آقای ناطق بود»! اصلا این حرف دروغ است؛ ۴ سال کسی می‌آید رییس جمهور می‌شود و چهار سال بعدش می‌رود، ولی رهبر، رهبری است که می‌خواهد این نهضت و پرچم امام را تا آخر ادامه دهد. آمدند چه کردند؟ حیدری نعمتی‌اش کردند. آنهایی را که به آقای خاتمی رای دادند اینطور وانمود شد که مخالف رهبری هستند و آنهایی که به آقای ناطق رای دادند، وانمود شد که موافقان رهبری بودند. حیدری، نعمتی در ۷۶ شروع شد.

کسانی بودند که انقلاب اصلاحی به رهبری امام و آیت‌الله ‌ای را خرابش کردند. حزب مشارکت تاسیس شد، اکثر اعضای آن بچه‌های انقلابی بودند، در سپاه بودند، در لانه‌ی جاسوسی بودند، خدمت‌گذار بودند، اما برخی از اعضا یا هواداران آن، کارهای افراطی کردند. آقایان حجاریان» و میردامادی» و محمدرضا خاتمی» و این‌ها، جزء مخالفان آقای هاشمی تلقی می‌شدند. البته مجمع ون هم که دبیرکل آن حضرت آیت‌الله خویینی‌ها»، که خدا نگهش دارد، بود، ایشان هم مخالف آقای هاشمی بودند.

موقعی که این جبهه‌ی حزب مشارکت تاسیس شد آن طرف مقابل هم بیکار ننشست؛ یعنی آنها هم مدام به جو اتهام آفرینی علیه این‌ها دامن زدند. این‌ها خیال کردند که به اصطلاح انقلاب بلشویک‌ها و منشویک‌ها هستند؛ یعنی ارتش سرخ و ارتش سفید که بلشویک‌ها بردند. آمدند چه‌کار کردند؟ این‌وری‌ها که مخالف آقای خاتمی بودند آمدند غائله را داغش کردند. آقای رحیم صفوی» عزیز و دوست داشتنی بلند شد و رفت در قم و گفت ما دست قطع می‌کنیم و پا قطع می‌کنیم؛ از این‌ور آقای تبریزی»، دادستان سابق، که خیلی مرد بزرگواری است، آمد و جواب ایشان را داد. همین‌جور شروع شد و نهایتا افکار عمومی آسیب دید.

قتل‌های زنجیره‌ای را که در این برهه رخ داد، مقامات عالی از آنها خبر نداشتند اما برخی از این آقایان تندروها آمدند که قتل‌‌ها را بیاندازند به گردن ایشان. قبل از آن بزرگ‌ترین اشتباه حزب دوم خردادی‌ها، که با من دوست هستند، در صحبت‌هایشان این بود که در دور بعد خبرگان، رهبر را هم ما انتخاب می‌کنیم. خب طرف مقابل هم ساکت ننشست. ببینید، دعوا این‌جا شروع شد. اول جنگ این بود که آقای خاتمی برنده شد، به عنوان اصلاح‌طلب، و اصول‌گراها شکست خوردند. این آقایان بی‌منطق تندرو که ادعای دموکراتیک بودن داشتند، چه‌کار کردند؟ با هم صحبت کردند که آقا ما انتخابات بعدی خبرگان را هم می‌بریم. خب آنها هم ساکت ننشستند. آنها هم شروع کردند.

ببینید، یعنی این دو اتفاق داشت تزل ایجاد می‌کرد. هرکسی هرکاری کرد؛ مثلا یک عده آمدند و رفتند دنبال قتل‌های زنجیره‌ای. این‌ها فکر کردند که در داخل ما چه‌کار کنیم که به‌هم بریزیم. نه آیت‌الله ‌ای خبر داشت، نه اطرافیانشان خبر داشتند. من آن‌جا در بخش امنیت بودم؛ به اصطلاح من مطلع از ت‌ها و تصمیمات شورای معاونت امنیت بودم.



بیانات مهم حضرت آیت‌الله ‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در ابتدای درس خارج فقه‌شان منتشر شد.

متن کامل بیانات امام ‌ای به شرح ذیل است:

بیانات در ابتدای درس خارج فقه

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

الحمدلله رب العالمین والصلوة و السلام علی سیدنا محمد و آله الطاهرین

سیما بقیة الله فی الأرضین

دنباله‌ی حدیث قبل از جناب ابی‌حمزه‌ی ثمالی از حضرت سجاد (سلام الله علیه) که فقراتی از این حدیث را در روزهای قبل خواندیم. إن زکی خاف ما یقولون»
حالا قبل از آنی که این فقره را عرض بکنم؛ این تذکر را، توجه را بدهم که از مطلبی که ما دیروز در ذیل این فقره‌ی قبلی گفتیم مثل اینکه سوءبرداشت شده، بعضی‌ها سوءتلقی کردند. خب حالا سوءبرداشت فی‌نفسه چیز مشکلی نیست.

لکن وقتی که این منتهی بشود به بگو و مگو و بخصوص در این فضای مجازی و این یک چیزی بگوید، آن یک چیزی بگوید، مایه‌ی کدورت و دل‌چرکینیِ برادران مؤمن از یکدیگر بشود آنوقت این چیز بدی است. بنده‌ی حقیر که این همه اصرار دارم بر وحدتِ قلوب و حرکت در مسیر واحد و اتحاد نیروهای کشور، بخصوص نیروهای مؤمن و انقلابی، خدای نکرده یک چیزی آدم بگوید که مایه‌ی اختلاف بین نیروها بشود این را به خدا پناه می‌بریم. نباید این چیزها را مایه‌ی اختلاف قرار داد.

خب بله، یک نفری، یک آقایی آمده پیش من، من هم به ملاحظه‌ی صلاح حال خود آن شخص و صلاح حال کشور به ایشان گفتم که شما در فلان قضیه شرکت نکنید. نگفتیم هم شرکت نکنید، گفتیم صلاح نمی‌دانیم ما شما شرکت کنید. این را گفتیم. خب یک چیز عادی است. انسان بایستی آن چیزی را که می‌بیند و می‌فهمد و فکر می‌کند که به نفع برادر مؤمن‌اش است باید به او بگوید دیگر. ما هم اوضاع کشور را خب، غالباً بیشتر از اغلب افراد آشنا هستیم. آدم‌ها هم، بخصوص آدم‌هایی که صدها جلسه با ما نشستند و برخاستند بیشتر و بهتر از دیگران می‌شناسیم. با ملاحظه‌ی حال مخاطب و اوضاع کشور به یک آقایی انسان توصیه می‌کند که آقا شما اگر توی این مقوله وارد شدید این دو قطبی در کشور ایجاد می‌شود.

دو قطبی در کشور مضرّ است به حال کشور. من صلاح نمی‌دانم شما وارد بشوید. بله، این چیز خیلی مهمی که نیست. این یک چیز خیلی طبیعی است، خیلی ساده است. بله، ما این توصیه را به یکی از آقایان، به یکی از برادران کردیم. خب حالا این مایه‌ی اختلاف بشود بین برادران مؤمن، یکی بگوید فلانی گفته، یکی بگوید نگفته، یکی بگوید چرا پشت بلندگو نگفته؟ خب حالا این هم پشت بلندگو. [1]

دشمنان هم که گوش خواباندند استفاده کنند. ببینید، حواستان جمع باشد. خب به رادیوی فردا» یا رادیو‌ی بی‌بی‌سی» چه ارتباطی دارد این قضیه؟ می‌پردازند، بحث می‌کنند، تحلیل می‌کنند، علت چیه، چرا گفتند، این چیست معنایش؟ این معنایش این است که دشمن می‌خواهد استفاده کند. ما چه کار باید بکنیم؟ ما باید نقطه‌ی مقابل دشمن حرکت بکنیم.

یعنی مطلب خیلی عادی است، همین‌طور که بنده عرض کردم. خب شما برادر مؤمن من هستی. یک چیز را مصلحت شما می‌دانم، می‌گویم به شما. این اشکالی که ندارد ظاهراً. چیز خوبی است. لازم هم هست شرعاً. لازم هم هست خیرخواهی. النّصیحة لِلمُؤمنین» یا لِلإخوةِ المُؤمنین» یا لأئمة المؤمنین» در همه‌ی صور. این یک چیزی خوبی است دیگر. انسان باید نصحیت کند. نصحیت یعنی خیرخواهی.

من به جنابعالی که مثلاً آقای آشیخ عبدالعالی اسمتان است من باب مثال علاقه‌مندم. می‌دانم شما اگر وارد این مقوله شدی به ضررت است. به ضرر کشور هم هست. به شما می‌گویم وارد نشو. نمی‌گویم هم وارد نشو. امر و نهی نیست. حالا بعضی گفتند آقا دستور دادند، امر کردند، نه، گفتیم صلاح نمی‌دانیم. من صلاح نمی‌دانم. این چیز خوبی است. این چیز بدی نیست.

اینی هم که حالا بگویند که فلانی [رهبری] تحت تأثیر زید و عمرو و بکر و . است؛ نه، این حرف‌ها چیه؟ بنده از زید و عمرو و بکر و اینها هم بیشتر اطلاع دارم، هم انگیزه بیشتر دارم. آنچه که واقعاً  مصلحت باشد، آنچه که مصلحت بدانم بینی و بین‌الله، ما باید به خدا جواب بدهیم. یکی از دعاهایی که دائماً باید امثال بنده و شما بکنیم این است، وَاسْتَعمِلْنی لِما تَسْألُنی غَداً عَنه» فردا از ما سؤال می‌کنند.

چرا فلان چیز را گفتید، چرا نگفتید. از نگفتید هم سؤال می‌کنند. فقط از گفتید نیست. چرا فلان کار را کردید، چرا نکردید. از نکردید هم سؤال می‌کنند. بنابراین نه، ما این فقره‌ای که دیروز معنا کردیم ناظر به این قضیه اصلاً نبود. داشتیم حدیث را معنا می‌کردیم مثل اینکه امروز هم حدیث را معنا می‌کنیم. آن قضیه هم همینطور است که عرض کردیم. بین برادران مؤمن اختلاف سر این چیزها هیچ مصلحت نیست. شما یک چیزی بگویید، آن یک چیزی بگوید. آن یک چیزی بگوید. یک نفر سومی هم منتظر باشد، به مجردی که شما با هم دعوا کردید، او بیاید از میانه سود خودش را ببرد؛ بردارد ببرد. اینها را باید مراقب بود. امروز کشور به اتحاد نیروها احتیاج دارد. بخصوص نیروهای مؤمن. نیروهای پای کار. سعی کنند از این چیزها اختلاف بوجود نیاورند.


[1] خنده‌ی معظم له و حضار


در جهت یاری و کمک به هموطنان عزیز و نیز ارائه آموزش های لازم در جهت پیشگیری از ابتلا عزیزان به ویروس کرونا کانال تلگرامی با آیدی زیر را راه اندازی نموده ایم که اطلاعات جامع و کافی را در مورد ویروس "کرونا" منتشر می نماید. @salamat14   
 آیدی ادمین @hmazahere


سه خاطره مهندس_لطف_الله_میثمی از علامه_محمدتقی_جعفری

Smile
clean word remove format superscript Subscript Cut Copy Paste Horizontal Rule Ordered List Unordered List Outdent Indent Insert Link Remove Link
Undo Redo Bold Italic Underline strikethrough Align Right Center چینش چپ Justify Full Justify Full Justify Full
Text Color
Background Color
Add Image
Insert Table
Insert Aparat

وقتی امام خمینی شهید رجایی را سرزنش کرد
✍️خاطرۀ کیومرث صابری فومنی (گل آقا)

✅آقای #رجایی بعد از بدبختیهایی که ما سر جریان بنی‌صدر کشیدیم به ریاست جمهوری انتخاب شد.
آقای فرانسوا میتران انتخاب آقای رجایی به ریاست جمهوری را تبریک گفت.
آقای رجایی از من خواست که جواب تبریک میتران را نیز بنویسم و من هم نوشتم که بله شما به من تبریک گفتی و از آن طرف پاریس را کرده‌اید مرکز ثقل ضد انقلاب (زمانی که منافقین آنجا بودند)؛

✅متنی که من نوشتم متن غیر دیپلماتیک بود.
از آن طرف هم ما مشتهای مان را بلند کردیم و مرگ بر امریکا، مرگ بر فرانسه، برای اینکه مسعود رجوی آن جاست و غیره گفتیم.
یک روز در دفترم نشسته بودم که آقای رجایی فشاری روی شانه من داد؛
نگاه کردم دیدم که رنگش پریده است.
چی شده؟»
گفت: تو نمی‌دانی چه کار کردی؟ گوشی امام از من کشید که در عمرم کسی این جور با من برخورد نکرده بود.»
گفتم: مگر امام چی گفتند؟ سر چی؟ خدایا چه خلافی کرده‌ایم؟»
گفت: راجع به آن اطلاعیۀ جواب میتران.»
امام به من گفتند: یک کسی به تو تبریک گفته است، تبریک عرض می‌کنم، تو به عنوان یک مسلمان باید بگویی متشکرم.
تو چه جوری می زنی تو دهان رئیس جمهور یک مملکت؟ ادبمان کجا رفته است؟»
گفتم: امام خودشان می‌گویند مرگ بر امریکا، ملت زیر سایه امام این جوری بگویند: مرگ بر فرانسه، آن وقت اگر ما بنویسیم این جوریه!؟ حتماً باید پیش امام بروی!»
شهید رجایی رفت و بعد از ملاقات با امام پیش من آمد و این دفعه دیگر خوشحال؛
گفتم: چی شد؟»
گفت: من رفتم به امام گفتم آقا! مشاور فضول ما این جوری می‌گوید.»
گفتند: مشاور فضول تو هم درست می‌گوید، هم کارشان غلط است.
من یک هستم اینجا نشسته‌ام حرف می‌زنم.
من چه کاره هستم؟ من در عالم اسلام برای مسلمانانها باید حرف بزنم و حرف می‌زنم؛
ولی تو پست ی قبول کردی تو رئیس جمهور مملکتی.
رئیس جمهور مملکت باید به عرف ی عمل کند.
در عرف ی جواب می‌دهی اما حق توهین که نداری.
در حالی که اگر کسی به تو گفت تبریک عرض می‌کنم هر کس بوده باشد تو باید بگویی متشکرم؛ تمام!
دوستت است از او تعریف می‌کنی؛
دوستت نیست می‌گویی متشکر آقا.»
دیدم راست می‌گوید.



با ورود به اینستاگرام اینجانب حمید مظاهری راد و ثبت درخواست تان مقالات متعدد در زمینه های یاد شده را بصورت رایگان درخواست دارید.ضمنا آیدی تلگرام اینجانب نیز hmazahere@ برای همین منظور و خدمت رسانی در اختیارتان قرار می گیرد.معتقدم که زکات علم نشر آن می باشد.

در ضمن دهکده سلامتی خدمتی دیگر در جهت گام نهادن به دنیای متفاوت با مشخصات زیر در اختیارتان خواهد بود.

دهکده سلامتی مظاهری راد:
دهکده سلامتی را به دوستان خود با آدرس زیر معرفی کنید چرا که این گروه تلخیصی از مطالب ضروری برای سلامتی تان میباشد. در این گروه تحت هیچ شرایطی تبلیغ انجام نگرفته و فقط مسائل مهم و کاربردی منتشر میشود.دوستان عزیز می توانند در صورتیکه مشکلی درمانی داشته و یا خواهان پیشگیری و درمان هستند با شماره ی تلفن اینجانب 09144075611 از طریق تلگرام مشکل خویش را مطرح سازند تا از طریق کارشناسان و متخصصان پاسخ مناسب دریافت دارند. این گروه نیازهای مهم سلامتی شما را تا حد زیادی برطرف کرده و زندگی بهتری را با این گروه تجربه نموده و گره های روانی و امراض جسمانی تان تا اندازه ی زیادی برطرف میشود.
https://telegram.me/salamat14

و آیدی salamat14@


مراسم رونمایی از دو کتاب "شناخت از نظر قرآن" و "مقدمه بر حکومت اسلامی" جدیدترین آثار منتشر شده از شهید مرتضی مطهری، عصر امروز با حضور علی مطهری، صادق زیباکلام و حجت‌الاسلام ناصر نقویان در مجموعه نمایشگاه شهرآفتاب برگزار شد.

در مراسم رونمایی از دو کتاب "شناخت از نظر قرآن" و "مقدمه بر حکومت اسلامی" جدیدترین آثار منتشر شده از شهید مرتضی مطهری، علی مطهری (فرزند آیت‌الله مطهری و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی) گفت: کتابی که امروز رونمایی می‌شود "شناخت از نظر قرآن" و "مقدمه‌ای بر حکومت اسلامی" نام دارند. شاید این سوال پیش بیاید که چرا بعد از 38 سال کتاب مقدمه‌ای بر حکومت اسلامی منتشر شده است؟ این کتاب در اصل 4 نوار صوتی بوده که اواخر سال 95 به دست ما رسید. ما نوارها را پیاده و منتشر کردیم. آنها شامل بحث‌هایی هستند که شهید مطهری در قم درباره حکومت اسلامی مطرح کرده بود.

صادق زیباکلام (استاد علوم ی) نیز در این نشست با اشاره به اینکه در جوانی چندان با آیت‌‌الله مطهری همدل و همسو نبوده است، گفت: در جوانی به شدت منتقد مطهری بودم و می‌گفتم وقتی شریعتی و سازمان مجاهدین حضور دارند خیلی جایی برای مطهری نیست ولی گذر این 4 دهه به من نشان داد که فعالیت‌ها و تفکرات شهید مطهری اصولی‌تر بوده است واقعیت این است که او را خیلی انقلابی و محافظه‌کار و از مبارزان علیه استکبار نمی‌شناختم ولی امروز نتایج دیگری گرفتم و به همین دلیل علیرغم همه گرفتاری‌ها این روزها با میل رغبت به این جلسه آمدم.

زیباکلام افزود: مبارزانی که انقلاب را اقدامی رادیکال می‌دانستند کم نبودند اما شهید مطهری شیوه و روش متفاوتی در اصول و ایدئولوژی خود داشت و باید اعتراف کنیم در آن زمان درخشندگی اقدامات رادیکال و امثال شریعتی اجازه ندادند که شهید مطهری را هم ببنیم.

این استاد دانشگاه درباره خروج شهید مطهری از قم و آمدنش به تهران نیز گفت: سال 31 اگر قم محیط آرامتری از تهران برای کار پژوهشی نبود پرجنجالتر هم نبود پس چرا شهید مطهری برای کارهای پژوهشی از قم به تهران آمد؟ فکر می‌کنم او همان مشکلی را داشت که ون دیگری نمی‌خواستند صرفا به دروس حوزوی مشغول باشند، با آن مواجه بودند. او به مسایل ی و اجتماعی هم علاقه بود و قم در دهه 30 فضایی آماده برای ورود به موضوعات و مطالعات ی نبود. آیت‌الله بروجردی در آن دوره دین و ت را از یکدیگر جدا نگه داشته بود و تا زمانی که او زنده بود قم جایگاه ی پیدا نکرد.

او گریزی نیز به موضع گیری‌های شهید مطهری در قبال تفکر مارکسیست زد و گفت: تمایل به مارکسیست و حکومت مارکسیستی در انقلاب پررنگ بود. بخش اعظمی از ادبیات ی مسلمانان رادیکال و انقلابی همان تفکر ادبیات مارکسیستی است. در این میان تنها دو نفر به هیچ وجه تحت تاثیر ادبیات مارکسیستی قرار نگرفتند: مهندس بازرگان و شهید آیت‌الله مطهری و جالب است که هر دو مورد بی‌مهری انقلابیون قرار گرفتند.

وی ادامه داد: اساسا شهید مطهری مخالف ورود تفکر مارکسیستی تحت عنوان تفکر انقلابی به جریانات انقلابی اسلامگرا بود و به همین دلیل با شریعتی شکاف عمیقی پیدا کرد. همه ما انقلابیون نیز در این اختلاف طرف شریعتی را گرفتیم با وجود اینکه او یکی از پایه‌گذاران اصلی بحث‌های مدرن در حسینیه ارشاد بود.

او تاکید کرد: اگر بگوییم مطهری قربانی ایستادگی در مقابل نفوذ تفکر مارکسیستی در جریان‌های انقلابی اسلامگرا بود؛ گزاف نگفته‌ایم البته این به آن معنا نیست که شهید مطهری مارکسیست‌ها را فاقد حق حیات می‌دانست اما راضی نبود، دوست نداشت و اعتقادی هم نداشت گفتمان اقتصادی، ی مارکسیستی مورد استفاده انقلابیون اسلامگرا قرار بگیرد والا او به آزادی بیان و گفتمان مارکسیست‌ها برای بیان نظراتشان معتقد بود. او در کل نگاه فلسفی، تاریخی و ایدئولوژیک مارکسیست‌ها را کاربردی برای انقلابی اسلامگرا نمی‌دانست. مساله‌ای که می‌بینید درست از همانجا غرب‌ستیزی و آمریکاستیزی و مشکلاتی برای جمهوری اسلامی بوجود می‌آورد. امروز درستی نگاه مطهری را می‌بینیم.

این استاد دانشگاه سپس شهید مطهری را معتقد به آزادی بیان برای همه دانست و گفت: بعد از انقلاب از پیش برایم روشن شد که او یک لیبرال است. او به آزادی اندیشه و تفکر اعتقاد جدید داشت و این را تنها از خلال کتابهایش نمی‌گویم. نزدیکترین شخصیت ی به او مهندس مهدی بازرگان بود؛ اگر زنده می‌ماند، در خوشبینانه‌ترین نگاه به سرنوشت او دچار می‌شد. دور از ذهنم نیست که در نماز جمعه در کنار مرگ بر بازرگان؛ مرگ بر مطهری هم گفته می‌شد علاوه بر اینها او در بحبوبه انقلاب از روند برگزاری دادگاه‌های انقلاب ابراز نگرانی کرده بود و به دنبال تعطیلی آنها بود و واقعا هر کسی کتاب حکومت اسلامی را می‌خواند؛ براساس سخنان او با دادگاه‌های انقلاب همسو نمی‌شد.

علی مطهری سپس در پاسخ به برخی از موارد مطرح شده زیباکلام مثل ماجرای ترک حسینیه ارشاد از سوی شهید مطهری گفت: وقتی که بحث استفعای مطهری مطرح شد دلیل آن اختلاف فکری با علی شریعتی نبود بلکه مشکل در نوع مدیریت حسینیه ارشاد بود که یک نفر؛ تک نفره تصمیماتی اتخاذ می‌کرد و باعث اعتراض شهید مطهری شد. انتقاد شهید مطهری نسبت به علی شریعتی بعد از این ماجراها و انتشار یک دو اثر از او بود.

فرزند شهید مطهری درباره به کار بردن لیبرال برای شهید مطهری اظهار داشت: اگر مفهوم لغوی لیبرال را درنظر بگیرم بله ایشان به آزادی بیان تفکر و مخالفان اعتقاد جدی داشتند و خودشان هم می‌گفتند اساسا مسایل لیبرالیستی در اسلام وجود دارد اما نگرش لیبرالی غربگرایانه خیر؛ به آن ارتباطی ندارد.

علی مطهری گریزی نیز به موضعگیری شهید مطهری در قبال دادگاه انقلاب زد و بیان کرد: بله به نظر من هم او اعتراضاتی به نحوه و نوع محاکمه‌های دادگاه‌های انقلاب داشت و حتی تلاش کرد برای اعدام هویدا فرصت بگیرد و جلوی آن را بگیرد که فایده نداشت. بالاخره هویدا اطلاعات زیادی داشت که می‌توان از آنها بهره جست. البته طبیعت هر انقلابی چنین برخوردهایی را به خود می‌بیند و خوشبختانه انقلاب ما از آنجا که ماهیت اسلامی داشت؛ برخوردهای خشن در آن کمتر بود.

منبع خبرآنلاین


کتاب برای تاریخ می‌گویم» از مقطع ورود حضرت امام(ره) در 12 بهمن 57 که رفیق‌دوست راننده بلیزر امام(ره) بود، آغاز و در ادامه حوادث دهه اول انقلاب و جنگ تحمیلی از زبان ایشان نقل می‌شود.

رفیقدوست به این دلیل که پایه‌گذار سپاه است و بعد از آن مسئول تدارکات جنگ بوده، به عنوان یکی از شخصیت‌های مهم در این ایام به حساب می‌آید. مهمترین فعالیت رفیقدوست به زمانی بازمی‌گردد که به عنوان مسئول تدارکات سپاه در طی جنگ تحمیلی خدمت می‌کند. علامیان نگارش این خاطرات را از سال 87 آغاز کرده و ساختار کتاب براساس پرسش‌هایی است که نویسنده از رفیقدوست پرسیده و این سؤالات بر اساس توالی زمانی انتخاب شده است.

ناشر کتاب معتقد است بسیاری از ناگفته‌ها در این اثر بازگو شده است. بسیاری از پرسش‌هایی که در آن زمان وجود داشته و تاکنون مطرح نشده است، در گفت‌وگو با رفیق‌دوست آمده که وی پاسخ های مستدل و صریحی را به رویدادهای تاریخی داشته است.

با هم دو بخش از این کتاب را مرور می کنیم:

اوایل اسفند - احتمالاً 9 اسفند - آیت‌الله بهشتی، آیت‌الله مطهری، مقام معظم رهبری، آقای اردبیلی و آقای هاشمی رفسنجانی خدمت امام رسیده و در حال خارج شدن از مدرسه علوی بودند. مرحوم بهشتی جلوی پله‌های مدرسه علوی مرا صدا کرد و گفت: حاج محسن، حضرت امام الان حکم تشکیل سپاه پاسداران را زیر نظر دولت موقت به آقای لاهوتی دادند، بهتر است شما هم در این سپاه باشی.» آن موقع مصادف با تشکیل حزب جمهوری اسلامی بود. من می‌خواستم در حزب فعالیت کنم، اما نظر آقای بهشتی این بود که به جمع آقایانی که آقای لاهوتی در پادگان عباس‌آباد جمع کرده بود، بپیوندم. بلافاصله به محل جلسه در پادگان عباس آباد رفتم. وارد اتاق شدم. دیده عده ای از آقایان از جمله دانش منفرد آشتیانی، غلامعلی افروز، ابراهیم سن،علی‌محمد بشارتی، مرتضی الویری و چند نفر دیگر حضور دارند. آقای تهرانچی و آقای هاشم صباغیان هم از طرف دولت موقت آمده بودند. بعضی از افراد حاضر را نمی‌شناختم، ولی همه مرا می‌شناختند؛ چون آدم مشهوری بودم. گفتم: سلام علیکم. من از طرف شورای انقلاب آمده‌ام».

بعد پرسیدم: سپاه قرار است اینجا تشکیل بشود؟»

گفتند: بله»

کاغذی برداشتم و روی آن نوشتم: بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم - سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل شد: 1. محسن رفیق‌دوست».

بقیه هم اسم‌هایشان را نوشتند و سپاه پاسداران تشکیل شد. هفت نفر به عنوان شورای فرماندهی انتخاب شدند. آقای دانش آشتیانی شد فرمانده سپاه، آقای غلامعلی افروز مسئول امور پرسنلی، آقای محمدعلی بشارتی مسئول اطلاعات، آقای الویری مسئول روابط عمومی و من هم مسئول تدارکات. اولین مأموریت را هم به من دادند که برو جا پیدا کن.

چون در حکم حضرت امام تأکید شده بود که ما زیرنظر دولت موقت هستیم، لذا به عنوان مسئول تدارکات باید به سراغ دولتی‌ها می‌رفتم. ابتدا به سراغ آقای ابراهیم یزدی - که آن روزها معاون نخست‌وزیر در امور انقلاب بود - رفتم. به او گفتم: حالا که سپاه زیرنظر دولت موقت تشکیل شده، ساختمان اداره مرکزی ساواک را به ما بدهید».

گفت: نه، نمی‌شود».

گفتم: پس کجا برویم؟»

آقایی به نام شادنوش - که بعدها از دوستان ما شد - به عنوان نماینده آقای یزدی حضور داشت و بالاخره ساختمان اداره چهارم ساواک را به ما دادند. ساواک از این ساختمان چندان استفاده نکرده بود و قرار بود مرکز شنود تهران را در آنجا راه بیندازند. سرخط‌های تلفن‌های توی زیرزمین این ساختمان آمده بود. ساختمان را گرفتیم، کارگر آوردیم و تمیز کردیم. اتاق‌های فرماندهی، پرسنلی، اطلاعات و هماهنگی استان‌ها را معین کردیم. در ورودی یک سوئیت نگهبانی بود که دو اتاق داشت. آنجا هم شد تدارکات.

برای تدارکات هیچ چیز نداشتیم به اداره مرکزی ساواک رفتم. آقای شادنوش در انبار را باز کرد و مقداری کاغذ سفید و خودکار و قلم و وسایل نوشت‌افزار برداشتیم. حدود 25 خودروی ساواک، پژو، ولو و غیره، پشت‌سر هم پارک شده بود. قفل‌ساز بردیم و درهایشان را باز کردیم؛ با یک سره کردن سوئیچ، آنها را روشن کردیم و به سپاه بردیم. آقای مهندس [سیدمحمد] غرضی هم آمد و شد مسئول عملیات. علاوه بر او، آقای محمدرضا طالقانی، پسر آیت‌الله طالقانی، اصغر صباغیان، ناصر آلادپوش و عبدالله محمودزاده به جمع ما ملحق شدند. از آنجا که طرف حساب ما در دولت، آقای دکتر یزدی بود، آبمان توی یک جوی نمی‌رفت و معمولاً با هم دعوایمان می‌شد.

.من و خانم [مرضیه حدیدچی] دباغ و مهندس غرضی یک روز به قم نزد حضرت امام رفتیم. آنجا من مطرح کردم که ما با دولت موقت معامله‌مان نمی‌شود. باید کار ما زیر نظر شورای انقلاب باشد. امام گفتند: بله، درست است. امر سپاه با شورای انقلاب باشد».

گفتم: آقا، مرقوم می‌فرمایید؟»

گفتند: نه، بروید از طرف من بگویید»

تقویم را باز کردم و نوشتم حضرت امام فرمودند امر سپاه با شورای انقلاب باشد». با شورای انقلاب جلسه تشکیل دادیم. آقای هاشمی رفسنجانی از طرف شورای انقلاب مأمور شد که نظارت داشته باشد.

*

سال 58، مجتبی، پسر آیت الله طالقانی از سوی سپاه دستگیر شد.ایشان عضو سازمان مجاهدین بود و در جریان تغییر موضع داده ها یا به اصطلاح اپورتونیست ها پرونده کارهای خلاف داشت؛ از جمله قتل یکی از دختران سازمان مجاهدین. آیت‌الله طالقانی به محض اینکه پسرش دستگیر شد، قهر کرد و از تهران بیرون رفت. پرس و جو کردیم و فهمیدیم در باغ کسی به نام احمد علی بابایی در شمال است. امام مرا خواستند و رفتم. توضیح خواستند. پرونده مجتبی را خدمتشان دادم. امام خوب مطالعه کردند و فرمودند: اگر این پرونده متعلق به احمد، پسر من، بود و شما او را دستگیر می کردید، من از شما تشکر می کردم. اما چه کنم که مربوط به آقای طالقانی است و ایشان گردن انقلاب خیلی حق دارند.» بعد گفتند که شما بروید پسر ایشان را آزاد کنید و به هر نحو از ایشان دلجویی کنید.»

{ناپدید شدن آیت الله طالقانی تنش هایی را در فضای تب آلود آن روزها به وجود آورد. این ماجرا چند روز بعد با ازاد شدن مجتبی پایان یافت. آیت الله طالقانی پس از بازگشت به تهران،  بلافاصله به قم رفت و با امام خمینی دیدار کردمجتبی طالقانی بعدها در فرانسه اقامت کرد }

کمک مالی به مجاهدین خلق، پرونده مشترک آیت الله مهدوی کنی و هاشمی رفسنجانی

 آیت الله مهدوی کنی در کتاب خاطرات خود که درسال 1385 از طرف مرکز اسناد انقلاب منتشر شده، اشاراتی به آیت اله هاشمی رفسنجانی دارد.

در بخشی از ین خاطرات آمده است:

در سال 1353 تا مدتی من نمی دانستم که آیت الله طالقانی بازداشت شده اند، چون زندانی بودم و از بیرون زندان خبر نداشتم. همان شبی که مرا گرفتند آقایان هاشمی، طالقانی و لاهوتی را هم گرفته بودند. ما چهار نفر پرونده مان از یک نظر مشترک بود و در ارتباط با مجاهدین خلق بود. می گفتند شما به اینها کمک های مالی کرده اید و با آنها ارتباط دارید. البته مسئله ی اسلحه را هم می گفتند گرچه از من مسئله ی سلاح را نمی پرسیدند و بیشتر روی جنبه مالی تکیه می کردند.مدتی در کمیته ی مشترک در سلولی تنها بودم، تا شبی دیدم صدای آقای هاشمی می آید. آقای هاشمی با پاسبان و نگهبان که آنجا بودند صحبت می کرد.

دیدم صدا آشناست. خوب گوش کردم دیدم صدای آقای هاشمی است. بعد نگهبان آمد، من پرسیدم مثل اینکه این آقای هاشمی بود؟ گفت: آقای هاشمی رفسنجانی است که ایشان هم زندانی است، همان شبی که شما را گرفتند ایشان را هم گرفتند.بیشتر سوالات هم درباره ی ارتباط با مجاهدین و کمک به زندانی ها و خانواده هایشان و همچنین درباره ی زندانی های مخالفین دستگاه بود. شکنجه ها از همان روز اول شروع شد.

* قرآن خواندن هاشمی با صدایی که خیلی خوب نبود!

صبح ها وقتی آقای هاشمی نماز می خواندند مقید بودند که هر روز قرآن بخوانند. نمی گویم صدای آقای هاشمی خیلی بد بود، ولی هیچ خوب نبود. آقای لاهوتی خیلی شوخی می کرد، می گفت: آقای هاشمی! بخوان که من دارم کیف می کنم! آقای هاشمی هم مقید بود که قرآن را با صوت بخواند. واقعاً هم صدایش خوب نبود. ایشان یک مدتی قبل از صبحانه بعد از اینکه قرآن می خواندند به مطالعه ی آیات می پرداختند.

آقای هاشمی در این جهت خیلی پرکار بود. همان کاری را که الان بخشی از آن چاپ و منتشر شده، می نوشتند. ایشان از اول قرآن شروع کردند و یک قسمت از وقت شان درباره ی قرآن می گذشت. یک قسمت دیگر وقت شان به خواندن زبان فرانسه نزد آقای دکتر شیبانی می گذشت. یک مقداری هم سابقاً انگلیسی خوانده بودند که در آن موقع تمرین زبان داشتند. نمی دانم الان بلدند یا نه، ولی در آن زمان صبح ها این کار را انجام می دادند.

* هم نوبتی با هاشمی در شستن سرویسهای بهداشتی زندان!

در تقسیم کار قبل از اینکه آقایان دیگر بیایند، جارو کشیدن و تی کشیدن و حتی شستن توالت ها و ظرف ها تقسیم شده بود و ما انجام می دادیم؛ مثلاً یک روز نوبت من و آقای هاشمی بود که این کارها را می کردیم. نوبت من همیشه با آقای هاشمی می افتاد. شیلنگ می گرفتیم و توالت ها را می شستیم، تاید» می ریختیم و تمیز می کردیم. دستشویی ها و محل وضو را می شستیم، اتاق را جارو می کردیم. راهروها را تی می کشیدیم و ظرف ها را می شستیم.


هاشمیدر خاطرات خوددر روز 22 فروردین 1360 چنین نوشته است : پاکتی‌ آوردند که‌ در آن‌ یک‌ صورت‌ حساب‌ جعلی‌ به‌ عنوان‌ حساب‌ من‌، در یکی‌ ازبانکهای‌ اروپابود که‌ مبلغ‌ کلانی‌موجودی‌ نشان‌ می‌داد. خوشبختانه‌ من‌ در خارج‌ از کشور ابدا و اصلا حساب‌ بانکی‌ و غیربانکی‌ ندارم‌. ظاهرااین‌ جعل‌، توطئه‌ای‌برای‌ بدنام‌ کردن‌ ون‌مسئول‌ است‌. خوشبختانه‌ جاعل‌، فامیل‌ واقعی‌ من‌ را نمی‌دانسته‌ و به‌ اسم‌مشهور من‌ جعل‌کرده‌است. باید تحقیق‌ کنیم‌ و به‌ موقع‌ توطئه‌ افشا شود.راستی که ضد انقلاب چه بی وجدان و بی اخلاق است».سند جعل شده کهچندروز بعد، تصویر آن در رومه کیهان هم چاپ شد ، حسابی بانکی را نشان می داد که متعلق به هاشمی رفسنجانیاست ، حال آنکه نامخانوادگی هاشمی ، هاشمی بهرمانی است ؛ این موضوعی بود که آن روزها افراد کمی می دانستند و همین عدم اطلاع ، سندمزبور را بی اثرساخت!

هاشمی در گفت‌وگویی که در رومه کیهان مورخ 27فروردین 60 منتشر شد ، ضمن تکذیب مورد ادعا شده در سند جعلی ، خواستارشناسایی عاملان جعل این سند شد . وی گفت: من به طور کلی در خارج از کشور هیچ وقت حسابی نداشته و ندارم و درهمین مصاحبه هماعلام می کنیم هر حسابی در هر بانکی که در خارج از کشور دارم ، پولش (اگرهست!) بماند پهلوی خود بانکها و مال خود آنها.این گونه توطئه ها با وجود نو بودنش ، شکست خورده است.یعنیاین دفعه به اینشکل درست کرده اند و دفعه قبل ورقه دیگری را در این رابطه درست کرده بودند اما اینهایی که در تهیه این ورقهها کار می کردنداز شهرت معروف من استفاده کردند و نام و مشخصات دقیق من را نمی دانستند.هاشمی در آن مصاحبه از مردم خواست کهدر مقابل رویه هایگوناگون دشمنان برای ضربه زدن به انقلاب ، هوشیاری خود را حفظ کنند ؛ خواسته ای که گویی باید همواره تکرارشود ، چرا که آن روشکه در آن روزها به قول هاشمی نو» بود ، در این سالها علی رغم نخ نما شدنش ، همچنان به شکل های متفاوت تکرارشده است و سعی شدهبه تواتر برسد! مثلا درجریان مناظره های انتخابات سال 1388 حرفهایی از این دست بازگو شد که البته این بارهاشمی مجال پاسخگوییبه آن را پیدا نکرد.

از نکات قابل ذکر این است که در همان سال 1360 و دو ماه پساز افشای این سند!، طرح قانونی عدم کفایت ی بنی صدر ، رئیس جمهور وقت در مجلس شورای اسلامی به ریاست هاشمی رفسنجانی مطرحشد . در میان افرادی که این طرح رابا قید دو فوریت درخواست کرده بودند این نامها به چشم می‌خورد: سید محمد خوئینی، ، مجید انصاری ، حبیب الله عسگر اولادی، منوچهر متکی ، درینجف آبادی ، محمد یزدی ، علی اکبر ناطق نوری ، عبدالمجید معادیخواه ، اسدالله بیات ، علی اکبر ولایتی ، مهدی ، مرتضیالویری ، عطاء الله مهاجرانی ، محمدمنتظری ، محمد امامی کاشانی ، هادی غفاری و اسدالله کیان ارثی.

ابوالحسن بنی صدر در جلسه علنی 31 خرداد 1360 ، در روزهایی کهمخفی بود ، با رای نمایندگان از ریاست جمهوری برکنار شد . هاشمی رفسنجانی در خاطراتش در این زمینه نوشتهاست : جلسه علنیدر ساعت هفت و نیم شروع شد و بحث عدم کفایت ی رئیس جمهور ادامه یافت . امروز موافقان طرح خیلی خوبصحبت کردند ، مخصوصاآقایان خوئینی ها و سید علی ای و مخالف‌ها بعضی منصرف شدند و بعضی غیبت داشتند و بعضی درموافقت صحبت کردند و رئیس جمهور هم که مخفی است ، برای دفاع نیامد. بعد از ظهر رای گرفتیم . عده حاضر 190 نفر ،رای در موافقت با عدم کفایت ی177 ،رای مخالف یک رای متعلق به آقای بیاتی نماینده خواف و رای ممتنع 12 رای . عده ای از مخالفانهم نیامده بودند



جراحی‌های زیبایی گاهی نه به‌عنوان یک انتخاب، که به‌عنوان یک ضرورت انجام می‌پذیرد، این گزاره مشخصا در مورد چهره‌ها و مشاهیر درست‌تر هم هست، چرا که ترمیم آسیب‌های ظاهری منتج از حوادث، اگر هم برای افراد عادی قابل صرف‌نظر باشد، برای آنها که مدام در مقابل دوربین‌ها و میکروفن‌ها هستند، اجتناب‌ناپذیر است.
محمدرضا پهلوی از افرادی بود که به چنین تیر غیبی گرفتار شد و ناخواسته خود را به چاقو و چکش جراحان زیبایی سپرد، هر چند که شاید این عمل آن‌قدرها هم نام جراحی زیبایی را به دوش نمی‌کشید.
پانزدهم بهمن1327 در دانشگاه تهران و مقابل ساختمان دانشکده حقوق، به سوی شاه که برای شرکت در مراسم پانزدهمین سالروز آغاز بنای دانشگاه تهران در محل کنونی‌اش» وارد دانشگاه شده و مقابل ورودی دانشکده حقوق از اتومبیل پیاده شده بود تا وارد تالار مراسم شود تیراندازی شد.
این رویداد در کنار این‌که به دلیل جراحت‌های حاصل از ترور، شاه را به صرافت جراحی زیبایی انداخت، مسیر تاریخ ایران را نیز تغییر داد؛ چرا که پس از آن حزب توده غیرقانونی شد، ایران به غرب نزدیک و بعدا متحد آن شد، شاه اختیارات بیشتری به‌دست آورد و بعدا راه دیکتاتوری در پیش گرفت.
در حادثه ترور از پنج گلوله که به‌سوی شاه شلیک شده بود سه گلوله به کلاه او اصابت کرده بود، یک گلوله به صورت مماس بر بدن از پشت او گذشته و خراش مختصری وارد ساخته و یک گلوله هم با عبور از کنار صورت او در ناحیه پشت لب، اندک جراحتی به وجود آورده بود.
تیراندازی ساعت سه بعدازظهر صورت گرفته بود و پس از آن شاه و ضارب ـ که هدف ضربات نظامیان و محافظان شاه قرار گرفته بود ـ به دو بیمارستان جدا از هم منتقل شدند، ضارب درگذشت و شاه ساعتی بعد پس از پانسمان بیمارستان را ترک کرد.
محمدرضا پهلوی در این حادثه آسیب جدی ندید و به بیمارستان شماره دو ارتش برای پانسمان انتقال یافت. وی پس از پانسمان به کاخ اختصاصی رفته و اعلامیه‌ای از طرف پزشکان معالج مبنی بر سلامتی شاه انتشار یافت و البته در این میان به شکل رسمی، سخنی از انجام جراحی زیبایی روی صورت شاه منتشر نشد اما این پایان ماجرا نبود بنا بر اخبار غیررسمی که در هفته‌ها و ماه‌های بعد منتشر شد، پزشکان تلاش زیادی برای از بین بردن اثر زخم روی صورت شاه ایران کرده بودند و جالب‌ترین قسمت داستان اینجا بود که محمدرضا پهلوی بعد از این سوء‌قصد مدتی برای پوشاندن زخم گلوله، سبیل گذاشته بود.

آخرین جستجو ها

وب لژیون دوم نمایندگی سمنان yasinhoseini Mary's memory ایده | ایده پردازی، ایده تبلیغاتی، ایده برندینگ، ایده بازاریابی oxisabap باشگاه بسکتبال ثبت لوگو - ثبت شرکت خاص pterinbycal toidulglugcons وحید خزایی